ترنابازی، نوعی بازی دسته جمعی که با انداختن قاب به وسیلۀ بازیکنان، شاه، وزیر، جلاد و دزد را مشخص می کنند و جلاد به دستور شاه و با مشورت وزیر، بازیکن نقش دزد را معمولاً با ترنا مجازات می کند
ترنابازی، نوعی بازی دسته جمعی که با انداختن قاب به وسیلۀ بازیکنان، شاه، وزیر، جلاد و دزد را مشخص می کنند و جلاد به دستور شاه و با مشورت وزیر، بازیکن نقش دزد را معمولاً با ترنا مجازات می کند
عمل خرقه باز. با خرقه دست افشانی و پایکوبی کردن در حال وجد و حال. (از آنندراج) : مغنی ز اشعار من این غزل به آهنگ چنگ اندرآور عمل که تا وجد را کارسازی کنم برقص آیم و خرقه بازی کنم. حافظ (از آنندراج). گهی می کرد مه را خرقه سازی گهی می کرد با مه خرقه بازی. نظامی. مکن تا در غمت ناید درازی چو زاهد ممسکی در خرقه بازی. نظامی. چو گرگ افزون بود در چاره سازی شبان را کرد باید خرقه بازی. نظامی. بیا مطرب ای مایۀ دل خوشی که صوفی کند زآن ملامت کشی بگو تا دمی خرقه بازی کنم همی دلق خود را نمازی کنم. امیرخسرو. فلک هم خرقه بازیها کند بر دور میخانه چو از رندان دردی کش سراید های وهو اینجا. غزالی مشهدی
عمل خرقه باز. با خرقه دست افشانی و پایکوبی کردن در حال وجد و حال. (از آنندراج) : مغنی ز اشعار من این غزل به آهنگ چنگ اندرآور عمل که تا وجد را کارسازی کنم برقص آیم و خرقه بازی کنم. حافظ (از آنندراج). گهی می کرد مه را خرقه سازی گهی می کرد با مه خرقه بازی. نظامی. مکن تا در غمت ناید درازی چو زاهد ممسکی در خرقه بازی. نظامی. چو گرگ افزون بود در چاره سازی شبان را کرد باید خرقه بازی. نظامی. بیا مطرب ای مایۀ دل خوشی که صوفی کند زآن ملامت کشی بگو تا دمی خرقه بازی کنم همی دلق خود را نمازی کنم. امیرخسرو. فلک هم خرقه بازیها کند بر دور میخانه چو از رندان دردی کش سراید های وهو اینجا. غزالی مشهدی
بازی که اطفال بازند و آن چنان است که کرباسی را مثل تازیانه تاب داده بر یکدیگر زنند و در محاوره هر چیز تاب داده را طره گویند و لهذا اطلاق آن بر تازیانه که در عرف هند کره خوانند نیز درست شده و اغلب که کره مغیر آن است: اگرچه رفته بسر دور طره بازی مخلص ولی چو طرۀ زلف تو دید تاب ندارد. مخلص کاشی (از آنندراج). و در تداول محلی گناباد و بعضی نواحی دیگر آن را ’درنه بازی’ گویند. درنابازی
بازی که اطفال بازند و آن چنان است که کرباسی را مثل تازیانه تاب داده بر یکدیگر زنند و در محاوره هر چیز تاب داده را طره گویند و لهذا اطلاق آن بر تازیانه که در عرف هند کره خوانند نیز درست شده و اغلب که کره مغیر آن است: اگرچه رفته بسر دور طره بازی مخلص ولی چو طرۀ زلف تو دید تاب ندارد. مخلص کاشی (از آنندراج). و در تداول محلی گناباد و بعضی نواحی دیگر آن را ’درنه بازی’ گویند. دُرنابازی
بازی دختران با عروسک ها (لعبت ها). (یادداشت مرحوم دهخدا). عروسک بازی. رجوع به عروسک بازی شود، نوعی بازی است میان دو تا چهار نفر، با چهار مهره از یک رنگ و یک مهره به رنگی دیگر در عرصۀ نرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
بازی دختران با عروسک ها (لعبت ها). (یادداشت مرحوم دهخدا). عروسک بازی. رجوع به عروسک بازی شود، نوعی بازی است میان دو تا چهار نفر، با چهار مهره از یک رنگ و یک مهره به رنگی دیگر در عرصۀ نرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
عمل و شغل رسن باز. ریسمان بازی. (فرهنگ فارسی معین) : آن رسن کش به لیمیاسازی من بیچاره در رسن بازی. نظامی. عنکبوتی شدم ز طنازی وآن شب آموختن رسن بازی. نظامی. بر آن فرضه بی آنکه اندیشه کرد رسن بازی هندوان پیشه کرد. نظامی. ولی باد از رسن پایت ربوده ست رسن بازی نمیدانی چه سود است ؟ نظامی. چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنبرجهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. (از منتخب لطائف عبید زاکانی). و رجوع به رسن باز و مترادفات کلمه شود
عمل و شغل رسن باز. ریسمان بازی. (فرهنگ فارسی معین) : آن رسن کش به لیمیاسازی من بیچاره در رسن بازی. نظامی. عنکبوتی شدم ز طنازی وآن شب آموختن رسن بازی. نظامی. بر آن فرضه بی آنکه اندیشه کرد رسن بازی هندوان پیشه کرد. نظامی. ولی باد از رسن پایت ربوده ست رسن بازی نمیدانی چه سود است ؟ نظامی. چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنبرجهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. (از منتخب لطائف عبید زاکانی). و رجوع به رسن باز و مترادفات کلمه شود
قسمی بازی افکندن با سکه، بازی که با مسکوکات کنند با فکندن آن به فاصله و سپس با مسکوکی دیگر آن را هدف کردن، (در قزوین، با سنگ صاف نازک قدر بدستی بازی کنند و آن سنگ را لیس گویند)، شیر یا خط بازی
قسمی بازی افکندن با سکه، بازی که با مسکوکات کنند با فکندن آن به فاصله و سپس با مسکوکی دیگر آن را هدف کردن، (در قزوین، با سنگ صاف نازک قدر بدستی بازی کنند و آن سنگ را لیس گویند)، شیر یا خط بازی
عمل خروس باز. تربیت خروس برای جنگ، بجنگ اندازی خروس. (از آنندراج) ، مکاری. حیالی. (از آنندراج) : جهان بجنگ فکنده ست تاجداران را خروس بازی این پیر را تماشا کن. سلیم (از آنندراج)
عمل خروس باز. تربیت خروس برای جنگ، بجنگ اندازی خروس. (از آنندراج) ، مکاری. حیالی. (از آنندراج) : جهان بجنگ فکنده ست تاجداران را خروس بازی این پیر را تماشا کن. سلیم (از آنندراج)